لزوم برگزاری این همایش و نگاهی علمی به بیداری اسلامی بهویژه با توجه به نسبت عمیقی که بین انقلاب اسلامی و انقلابهای منطقه وجود دارد و نیز از آنجا که انقلاب اسلامی خودش از یک سو معلول بیداری اسلامی و از سوی دیگر علت آن محسوب میشود، دوچندان است.
محورهای اصلی این همایش چیست و بر چه اساسی انتخاب شده است؟
سعی ما بر این است که محورهای اصلی همایش با توجه به افق اندیشهٔ حضرت امام رضواناللهعلیه و بر اساس اندیشهٔ رهبر معظم انقلاب در باب نظریهٔ بیداری اسلامی طرح گردد؛ چراکه ایشان از مقطع زمانی قبل از انقلاب در این زمینه مباحثی را مطرح کردهاند.
بر این اساس، آسیبشناسی بیداری اسلامی، تاریخچهٔ بیداری اسلامی، مبانی بیداری اسلامی، چشماندازهای بیداری اسلامی، هویت بیداری اسلامی و نیز انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی از محورهای اصلی این همایش هستند. ما در این موضوعات و در زیرشاخههای آنها پذیرای مقالات صاحبنظران خواهیم بود.
همایش در چه زمانی برگزار خواهد شد و چه کسانی میتوانند در آن شرکت کنند؟
مهلت دریافت چکیدهٔ مقالات تا سی آبانماه و مهلت دریافت متن کامل مقالات تا پانزدهم دیماه سال جاری است و خود همایش انشاءالله در بهمن ماه و به احتمال زیاد در ایام دههٔ فجر برگزار خواهد شد. در فراخوان شرط خاصی برای شرکتکنندگان وجود ندارد و همگان میتوانند با نگارش مقاله در آن شرکت کنند. اما مشخص است که مخاطب اصلی ما محققان حوزوی و دانشگاهی و فضلای صاحبنظر هستند. ممکن است کسی باشد که حوزوی و دانشگاهی نباشد، اما در این مسئله صاحبنظر باشد. به هر حال ما از تمام مقالات تخصصی استقبال میکنیم. البته به همهٔ شرکتکنندگان توصیه میکنیم که سعی کنند مقالههایشان را مطابق با استانداردهای علمی ارائه دهند و مقالهها از استدلالهای منطقی و از چکیده مطلب برخوردار باشد.
بنا داریم تا از مقالات و آثار برگزیده و فاخر این همایش برای چاپ کتاب مجموعهٔ مقالات استفاده کنیم؛ همچنین در خود همایش هم یک ویژهنامهٔ علمی خواهیم داشت.
برای اینکه ما بتوانیم تجربههای خود را با شیوهای صحیح به انقلابیون منطقه منتقل کنیم، نیاز به چه نرمافزارهایی داریم؟
این تجارب را میتوان در دو دسته طبقهبندی کرد؛ یک دسته تجارب مربوط به نهضت و انقلاب است و دستهٔ دیگر تجاربی که در عرصهٔ نظامسازی وجود دارد. تجاربی مانند انقلاب اسلامی یا انحرافهایی که در انقلاب مشروطه روی داد و دیکتاتوری رضاخان و نیز تجربهٔ مهم شناخت حیلههای استعمار، جزء تجارب تاریخی ما هستند. تجربهٔ مشروطهٔ ما از این جهت میتواند برای این کشورها قابل استفاده باشد که مردم با احساسات دینی و با جهتگیری درست دیکتاتورها را برمیدارند، اما دوباره یک گروه غربزدهتر با حمایت غربیها به نام انقلاب برمیگردد.
همچنین ما در زمینهٔ نظامسازی از دیگر کشورهای اسلامی جلوتر هستیم. مصداقش هم این است که ما توانستهایم قانون اساسی خود را بر اساس شریعت اسلام بنا کنیم یا اینکه ما تجاربی مانند بانکداری اسلامی و هنر اسلامی داریم.
در حال حاضر یکی از مشکلات جدی این کشورها نداشتن نظریهای اسلامی برای انقلاب است. وقتی از برخی انقلابیون این کشورها میپرسیم که برنامهٔ شما برای بعد از پیروزی در انقلاب چیست؟ پاسخ میدهند که ما در انتخابات شرکت میکنیم و سعی میکنیم که آدمهای صالح را اگر پیروز شویم، روی کار بیاوریم. خوب این غیر از این است که آنها یک نظام فاسد را زیر و رو کنند. اینها میخواهند با همان قواعد دموکراسی جلو بروند؛ احزاب سیاسی و روشنفکرهای متدین در کشورهای اسلامی شاید جلوتر باشند و ممکن هم هست که در برخی موارد موفق بشوند، اما باز در فضای غربیها کار میکنند.
همچنین اتفاق بسیار مهم در این فضا این است که ما با این نظریه، ادبیات سیاسی جدیدی خواهیم داشت. مثلاً لفظ «تحقیرشدگی» که رهبری به کار بردند، ادبیات سیاسی جدیدی است. تا قبل از آن ما در ادبیات مارکسیستی با مفاهیمی مثل فقر، تبعیض و ظلم سروکار داشتیم. اینکه ما بیاییم فقر و ظلم را با احساس تحقیرشدگی بسنجیم، این ادبیات سیاسی جدیدی است.
به نظر شما آیا بستر نظریهپردازی دربارهٔ بیداری اسلامی باید معطوف به گذشته، حال یا آینده باشد؟
نظریهٔ بیداری اسلامی در اندیشهٔ سیاسی امام خمینی رحمهالله و آیتاللهالعظمی خامنهای مطرح شده است. البته این بیداری از گذشته تا به حال وجود داشته، اما وقوع انقلاب اسلامی، نقطهٔ عطفی در روند آن بوده است. منظور ما از نظریه در اینجا یعنی این بحث، یک بحث علمی و با چارچوبها و ضوابط کاملاً مشخص است؛ صرفاً بازتابی سیاسی و بینالمللی و اجتماعی نیست، بلکه مبانی و روشهای علمی خودش را دارد. به قولی بیداری اسلامی یک دکترین است.
همچنین بیداری اسلامی چشماندازهای آیندهٔ ما را نیز دربرمیگیرد و برخورد و مشکلی با نظریات چشماندازی ما ندارد. مثلاً تشیع، آیندهٔ جهان را در مهدویت میبیند؛ پیروزی نهایی حق بر باطل و حکومت یک امام معصوم بر جهان و نابودی قدرتهای ظالم در این نظریه وجود دارد. بنابراین ما میتوانیم مهدویت را هم به یک حساب در افق بیداری اسلامی تحلیل کنیم.
یکی دیگر از مفاهیمی که در نظریهٔ بیداری اسلامی وجود دارد، واژهٔ «تمدن نوین اسلامی» است. خود این هم خیلی جالب است که بیداری اسلامی فقط در حد نظام و نهضت اسلامی متوقف نمیشود، بلکه تمدنی اسلامی بنا خواهد کرد که با تمام تمدن غرب درمیافتد و این امر بسیار مهمی است. یعنی «صحوة الاسلامیة» تبدیل میشود به «حضارة الاسلامیة». لذا در افق نظریهٔ بیداری اسلامی، تمدن آینده همانا تمدن اسلامی است و نه تمدن غرب و این تمدن اسلامی است که سلطهٔ غرب را میشکند.
چگونه ما میتوانیم الگوهای بومی خودمان در عرصهٔ حکومتی را به الگوهای بومی اسلامی تبدیل کنیم؟
البته که این همایش بهتنهایی کافی نیست. ما امیدواریم که با این تلاشها و استمرار آن نتیجه بگیریم. سعی ما در این همایش این است که بتوانیم پردههای عمیقتری از بیداری اسلامی را مطرح کنیم. ما فضا را برای حضور اساتید صاحبنظر آماده میکنیم و اینجا دیگر همت دانشگاهیان و حوزویان را میطلبد که وارد میدان شوند.
نکتهٔ قوت نظریهٔ بیداری اسلامی این است که ما خودمان در آن صورت مسئله را مطرح میکنیم و دیگر نیازی به پاسخگو بودن به غرب نیست. در حالی که تا وقتی در زمین دموکراسی هستیم، مجبوریم که به آنها پاسخگو باشیم. با این تغییر اما آنها باید به ما پاسخگو باشند.
به نظر میرسد یکی از خلأهای ما در زمینهٔ الگوسازی، ضعف و کوتاهی در نظریهپردازی است. تحلیل شما در این باره چیست؟
به نظرم ما در زمینهٔ الگوسازی تا حدی عجول هستیم و خیلی زود میخواهیم میوه بچینیم، حال آنکه اگر ما در یک فضای صحیح برای رسیدن به این هدف گام برداریم، مانند اینکه یک نهال جوان را به روشی صحیح و در جایی مناسب بکاریم و سپس آن را آبیاری کنیم و آفاتش را بگیریم، میتوانیم امیدوار باشیم که این نهال رشد کند و در آینده میوه بدهد. اما اگر این نهال را درست نکاشته باشیم، آبیاریش هم نکنیم و زمینش هم شورهزار باشد، قطعاً ثمره و میوهای هم در کار نخواهد بود. روش غربیها در این موارد این است که با فرصتطلبی و با استفاده از مزیتهای رسانهای خود، میوههای کال درخت را به نفع خودشان مصادره میکنند. البته این کار آنها بیشتر در عرصهٔ تبلیغاتی است وگرنه وقتی پای بحث علمی پیش بیاید، حرفی برای گفتن ندارند.
مثلاً راجع به انقلاب اسلامی، اینها نظریهپردازی میکنند، ولی چگونه؟ عملاً صورت مسئلهٔ خودشان را طرح میکنند: یا انقلاب اسلامی را سیاه و بنیادگرا معرفی میکنند و یا در دایرهٔ دموکراسی و تقلیلگرا. آنها هیچوقت واقعیتهای انقلاب اسلامی را مطرح نکرده و نمیکنند، چرا؟ چون در انقلاب اسلامی یک ذات شالودهشکن وجود دارد که این شالودهشکنی اساس تفکر آنها یعنی سکولاریسم را به هم میریزد. اینها معتقدند سنت و مذهب، چند قرن پیش مرده است و در غیر زندگی فردی جایی ندارد. از این نظر ما روی گنج زندگی میکنیم.
انقلاب اسلامی اعتقادش این است که معارف اسلامی یک گنج است، منتها مشکل ما این است که نمیتوانیم این گنج را بهدرستی استخراج کنیم. بیداری اسلامی میتواند عمق و ذات این گنج را برای مسلمانها آشکار کند. غربیها میخواهند این گنج همچنان زیر پای ما نامکشوف باقی بماند و خودشان بیایند و تمدن خودشان را به عنوان ثروت اصلی جلوه بدهند. در حالی که تمدن غربی، تمدن ایدهآل یک مسلمان نیست. این تمدن ذوابعاد نیست و ساحت مادی آن بر ابعاد دیگرش غلبه دارد.
از این رو ذات بیداری اسلامی که از انقلاب اسلامی نشأت میگیرد، تمدن غربی را به چالش میکشد و این بسیار مهم است. به همین خاطر است که نظریهپردازان غربی هیچگاه نمیخواهند تحولات منطقه را در بستر نظریهٔ بیداری اسلامی تحلیل کنند و همواره آن را در چارچوبهای خودشان مورد تحلیل قرار میدهند.
منبع: Khamenei.ir